فرزاد فره وشی | تاج صحنه: سرانجام، شاهین توانست
16810
rtl,post-template-default,single,single-post,postid-16810,single-format-standard,theme-bridge,woocommerce-no-js,ajax_fade,page_not_loaded,,qode-content-sidebar-responsive,columns-4,qode-child-theme-ver-1.0.0,qode-theme-ver-16.1,qode-theme-bridge,qode_advanced_footer_responsive_1000,wpb-js-composer js-comp-ver-5.4.7,vc_responsive

تاج صحنه: سرانجام، شاهین توانست

تاج صحنه: سرانجام، شاهین توانست

تاج صحنه: سرانجام، شاهین توانست

من فرزاد فره‌وشی هستم. می‌خواهم درباره‌ی موضوعی بنویسم که پس ار ۱۳ سال پیدا کردم‌اش:

سال ۱۳۸۶ پروژه‌ی سریال روزنه‌ی آبی آغاز شد و آن زمانی بود که فکرش را نمی‌کردم ۹ سال بعد این پروژه به ثمر بنشیند. ” شاهین همیشه سرکیسیان ” موضوع این سریال بود و در طول سال‌ها جست‌جو و گفتگو و بررسی منابع و اسناد، متوجه شدم که سرکیسیان هیچ‌وقت نتوانست فردی که به قول خودش ” دست نخورده ” باشد را برای پرورش و هدایت در تآتر به مسیر درستی که می‌دانست پیدا کند. از سالی که به ایران بازگشت (۱۳۰۹) تا زمان مرگ‌اش (۱۳۴۵) جوانان بسیاری به خانه‌ی او برای کار تآتر آمدند، اما هیچ‌کدام چیزی که او می‌خواست نشدند.

” شاهین ” تکه کلام جالبی برای افرادی که از او می‌پرسیدند: “چطور درام و تآتر را بشناسیم” داشت: چایکای چخوف را بخوانید. این اثر برای شناخت شخصیت‌های نمایشی، برای شناخت تآتر حتی برای شناخت صحنه بسیار مفید است.

من تا به امروز از هیچ هنرمندی اعم از پیش‌کسوت و جوان نشنیده‌ام که به جای ” مرغ دریایی” ”  چایکا ” بگوید و یا حتی توصیه‌اش برای شناخت تآتر این اثر باشد و این جمله‌ی معروف فقط و فقط خاص شاهین بود و هست. با این مقدمه کمی جزیی‌تر ببینیم: بین سال‌های ۱۳۳۰ تا ۱۳۳۳ زمانی‌که تآتر به معنای واقعی به عنوان یک خطر و تهدید از طرف محمدرضا پهلوی شناخته شد و دستور تعطیلی آن‌را در سال ۱۳۲۷ صادر کرد، بسیاری از هنرمندان متوجه بحران در سال‌های آینده شده بودند. دو سال بعد یعنی سال ۱۳۲۹ که تآتر سعدی در آن غلاظ و شداد افتتاح شد با استقبالی شبیه به پیش از سال ۲۷ مواجه شد زیرا تماشاگران نزدیک به یک دهه بود که عادت به دیدن تآتر با طعم اندیشیدن کرده بودند. البته تماشاخانه‌هایی که صرفا برای سرگرمی و خنده اجراهایی داشتند درگیر این وضعیت نبودند. شاهین سال‌های سال بود که در تدارک جمع کردن گروهی برای تشکیل یک تروپ تآتری بود. اعتقاد داشت که باید سراغ جوانانی بروم که هنوز دست نخورده‌اند. او دوستی نزدیکی با بزرگان آن زمان داشت مانند: عبدالحسین نوشین، صادق هدایت، خلیل موحددیلمقانی، احمد شاملو، دکتر خانلری، خجسته کیا، بهمن فرسی و…

روزی احمد شاملو به شاهین می‌گوید: من یکی از فارغ‌التحصیلان هنرستان هنرپیشگی را معرفی می‌کنم. با او صحبت کن. اگر استعداد و توانایی را در او دیدی،  می‌تواند از هم‌دوره‌ایی‌هایش جوانانی را برای تشکیل گروهی که دنبال‌اش هستی معرفی کند. شاهین با اشتیاق می‌پذیرد و سپس احمد شاملو وعده‌ای برای دیدار فهیمه راستکار که آن زمان دوستی عاشقانه‌ای باهم داشتند را با شاهین ترتیب می‌دهد( در شرایط حکومت نظامی۱۳۳۳). صحبت‌های شاهین از تآتر نوین دنیا به ویژه استانیسلاوسکی، چخوف و هدف‌اش برای اجرای نمایشنامه‌های مهم در ایران، برای فهیمه راستکار در آن شرایط تعطیلی و حکومت نظامی یک آرمان شهر بود. همان شد. راستکار هم‌دوره‌ایی‌هایش را به آن خانه آورد: علی نصیریان، عباس جوانمرد، پرویز بهرام، جمشید لایق، اسماعیل داورفر، بیژن مفید و…

بعد از تمرین‌ها و اختلاف‌ها و جدایی‌ها و تشکیل گروه هنر ملی و باز جدایی‌ها، تا سال ۱۳۴۵، سرکیسیان جوانان زیادی را در قالب گروه آموزش داد اما هیچ‌کدام چیزی که او آرزو داشت نشدند گرچه بعدها از بین آن‌ها برخی مشهور شدند. سال ۱۳۴۷ سال عجیبی است. بهمن فرسی  از نویسندگان و اندیشمندانی است که سرکیسیان بسیار با او دوستی داشت. فرسی همیشه در خانه‌ی او حضور داشت و روش کار و آموزش‌های او را دیده بود و می‌شناخت. بنا بود در این سال نمایشنامه‌ی چوب زیر بغل را فرسی کارگردانی کند. در بین بازیگران اکبر زنجان‌پور هم قرار داشت. نقشی کوتاه به او پیشنهاد شد.

زنجان‌پور به فرسی می‌گوید من نقش رستم را می‌خواهم بازی کنم.

فرسی می‌گوید: تو تجربه‌ی کافی نداری و این نقش اصلی چوب زیر بغل است

زنجان‌پور می‌گوید: شما فرصتی بدهید شاید توانستم. پس از کلی صحبت فرسی می‌پذیرد چند روزی به او زمان برای تمرین دهد و می‌گوید: صدای تو نازک است باید حسابی تمرین کنی تا جنس صدایت تغییر کند و به نقش رستم نزدیک شود، ضمنا چایکای چخوف را هم بخوان !

بله. فرسی روش شاهین را برای آموزش زنجان‌پور جوان در پیش گرفت کاری نه پیش از این و نه پس از این انجام نداد. با او بسیار تمرین کرد تا صدا و حس‌اش تآتری شود و شد. در نقد چوب زیر بغل چه بزرگانی بازی زنجان‌پور را ستایش کردند: احمد شاملو، محمود عنایت و جلال آل‌احمد. شاملو در خوشه نوشت: او مثل برلیان روی صحنه می‌درخشد.

بهمن فرسی روی اعلان چوب زیر بغل نوشته است:

“چوب زیر بغل تنها به خواست و یاری و کوشش دوستان تازه‌ی من که گروهی از دانشجویان رشته‌ی تآتر دانشگاه تهران هستند به روی صحنه می‌آید. تنها مهرآوری و پاکروانی این دوستان بود که لختی نومیدی سیاه را به کنار زد، و مرا در بازار آشفته و بد آموزی که برخی آشنایان برای تآتر امروز پدید آورده‌اند به این کار برخیزاند سپاس همین مهر و پاکی، اجرای چوب زیر بغل را به دانشجویان ایران و درمیانشان به آنان که خواستاران و جویندگان سلامت و راستی‌اند پیشکش می‌کنم: بهمن فرسی – اردیبهشت ۱۳۴۷ “

اکبر زنجان‌پور امروز هنرمندی پیشکسوت است که نه حاشیه داشته و دارد و نه کسی توانسته از بازیگری او ایرادی بگیرد. بازیگری او آنقدر درست است که بزرگان زیادی بدون تردید او را برای کارهای‌شان دعوت به همکاری کرده‌اند مانند بهرام بیضایی، علی رفیعی، حمید سمندریان و… این را فیلم‌ها و اسناد اثبات می‌کند ولی او  همواره بی ادعا به کارش ادامه داده و به عنوان تاج صحنه‌ی ما می‌درخشد. شاهین سرانجام توانست، زنجان‌پور به اوج رساند، زین پس چه؟

فرزاد فره‌وشی: اردیبهشت ۱۳۹۹

به مناسبت تولید و پخش سریال مثل هیچ‌کس نبود

لینک خبر


فرزاد فره وشی

نظری وجود ندارد

نظر خود را وارد کنید