فرزاد فره وشی | آرزو دارم تمام نقش‌های کلاسیک جهان را بازی کنم
16384
rtl,post-template-default,single,single-post,postid-16384,single-format-standard,theme-bridge,woocommerce-no-js,ajax_fade,page_not_loaded,,qode-content-sidebar-responsive,columns-4,qode-child-theme-ver-1.0.0,qode-theme-ver-16.1,qode-theme-bridge,qode_advanced_footer_responsive_1000,wpb-js-composer js-comp-ver-5.4.7,vc_responsive

آرزو دارم تمام نقش‌های کلاسیک جهان را بازی کنم

آرزو دارم تمام نقش‌های کلاسیک جهان را بازی کنم

گفت‌وگوی با بهروز بقایی به بهانه ساخت مستند «باتشکر از خانواده رجبی»

آرزو دارم تمام نقش‌های کلاسیک جهان را بازی کنم

بهروز بقایی برای بسیاری از مخاطبان سینما و تئاتر و تلویزیون تنها یک اسم نیست، او یک خاطره جمعی برای نسلی است که در میانه دهه ۷۰ تلویزیون برایشان مامن و همدم خوبی بود و با سریال‌ها و مجموعه‌های تلویزیونی او زندگی کردند.

بقایی همواره همکاری نزدیکی با بیژن بیرنگ و مسعود رسام داشته که از آن‌جمله می‌توان به مجموعه تلویزیونی «همسران»، «سرزمین سبز»، «خانه سبز»، «قطار ابدی»، «نوعی دیگر»، «دنیای شیرین» و «دنیای شیرین دریا» اشاره کرد. از آخرین فعالیت‌های تلویزیونی بهروز بقایی می‌توان کارگردانی سری دوم مجموعه «بازهم زندگی» را نام برد. وی همچنین در یکی از قسمت‌های سری نخستین این مجموعه با عنوان «جناب مستطاب آشپری» با شرکت نجف دریابندری و همسرش فهیمه راستکار، به موضوع کتاب مستطاب آشپزی (نوشته نجف دریابندری) می‌پرداخت در یک گزارش طنز به کندوکاو در آبگوشت فروشی‌های تهران پرداخت.
بهروز بقایی آبان ۱۳۸۸ پیش‌از حضور در اجرای نمایش «هملت با سالاد فصل» دچار عارضه قلبی شده و در بیمارستان بستری شد. او ساعتی پیش از شروع اجرا و در اتوبان کرج به تهران دچار سکته قلبی و مغزی شد.
با بهروز بقایی به بهانه ساخت مستند «با تشکر از خانواده رجبی» که نگاهی به زندگی حرفه‌ای این هنرمند است گفت‌وگویی انجام دادیم که در ادامه می‌خوانید.

آقای بقایی از احوال این روزهای‌تان برای ما بگویید؟ مدتی به‌واسطه بیماری کم کار شده بودید و حالا خوشبختانه به فعالیت‌های حرفه‌ای بازگشته‌اید. به‌تازگی چه کارهایی انجام می‌دهید؟
خوشبختانه حالم بهتر است و برای یک همکاری مشترک در روی صحنه بردن یک نمایش با آقای زنجان‌پور مشغول مذاکره هستم.

شما در دهه‌های ۷۰ و ۸۰ فعالیت‌های هنری مستمر و خوبی داشتید. به‌ویژه در دهه ۷۰ تلویزیون و مجموعه‌های نمایشی آن با نام بهروز بقایی گره خورده بود. امروز جای نوعی از سریال‌های امیدوارانه که شما می‌ساختید خیلی خالی است. فکر می‌کنید دلیل آن چیست که امروز این جنس از آثار در تلویزیون کمرنگ شده و مجموعه‌ها به سمت خشونت رفته است؟
فکر می‌کنم اشکال و اشتباه در مدیریت است. این اشتباه‌ها به سیستم کاری در تلویزیون آسیب‌های زیادی زده و متاسفانه اشتباه‌ها مدام در حال تکرار است و اراده‌ای برای جلوگیری از این اشتباه‌ها نیست. نمی‌شود دقیق گفت مشکل کجاست اما از آنجا که این روزها تلویزیون به سمت و سوی متفاوتی نسبت به دهه‌های گذشته رفته، می‌توان حدس زد که به‌طورکلی تلویزیون از خط‌مشی پیشین خود فرسنگ‌ها فاصله گرفته است. نتیجه آن هم این است که مجموعه‌های نمایشی با خشونت و افراط در نمایش خشم ساخته می‌شود و خبری از کارهای امیدبخش در تلویزیون نیست.

جالب اینجاست آثاری که در آن مقطع ازسوی شما و همکاران‌تان با همان رویکرد امیدبخش ساخته می‌شد با استقبال خوب مردم هم روبه‌رو بود و در واقع امتحان خودش را پس داده است. شما پس از آن کارها باز هم طرح‌های مشابهی ارائه دادید؟ نظر مدیران تلویزیون چه بود؟
عمده فعالیت‌های خود را در تلویزیون با مشارکت آقای بیژن بیرنگ و زنده یاد مسعود رسام انجام دادم؛ یعنی تهیه‌کننده تمام آثاری که کارگردانی کردم این دو عزیز بودند. پس از آن زمان آقای رسام و بیرنگ دچار انقباض شرایط شدند و کسی کاری به آنها پیشنهاد نداد و در نتیجه کاری با آن سبک و سیاق ارائه ندادم.

با تهیه‌کننده‌های دیگری هم صحبت کردید؟ نتیجه‌ای داشت؟
واقعیت این است که آن جنس کارها را تنها با بیژن بیرنگ و مسعود رسام می‌شود ساخت. از لحاظ فکری هیچ تهیه‌کننده‌ای را نتوانستم پیدا کنم که به فضای ذهنی من نزدیک باشد. ضمن اینکه تهیه‌کننده‌های جدید توقع‌های خودشان را هم داشتند که در چارچوب کاری من تعریفی نداشت و برای همین امکان همکاری فراهم نشد.

در طول این سال‌هایی که فعالیت شما در تلویزیون متوقف شد کارهایی خارج از تلویزیون انجام دادید؟
من در همان سال‌ها درگیر بیماری شدم و نتوانستم فعالیتی داشته باشم تا اینکه سال گذشته یک تئاتر را با یک گروه جوان روی صحنه بردیم. در فیلم سینمایی به وقت خماری با محمدحسین لطیفی هم همکاری داشتم.

چه اتفاقی افتاد که پس از بیماری و خوب شدن حال‌تان تلویزیون دیگر با شما کار نکرد؟ شما یک جورایی فرزند تلویزیون هستید. دلیل خاصی داشت؟
من طرح‌هایی را به تلویزیون ارائه دادم. یکی از طرح‌هایم درباره یک دختر روستایی بود که با تمام فراز و نشیب‌ها زندگی خودش را می‌سازد و قهرمان است اما دیگر تلویزیون این دست طرح‌ها را نمی‌پسندد و نوعی دیگری از کار را قبول و اعتقاد داشتند نمی‌توانیم طرحی را قبول کنیم که یک دختر روستایی تبدیل به یک قهرمان می‌شود و نمی‌توانیم جواب زن و بچه‌های‌مان را بدهیم!

در طول روزهایی که درگیر بیماری بودید از طرف تلویزیون توجهی به شما شد؟ مدیران به شما سر زدند؟
من هیچ توقعی از هیچ‌کس ندارم. اما متاسفانه در طول روزهای درگیری با بیماری از سوی مدیران تلویزیون سکوت محض بود. اهالی تئاتر به من کمک کردند اما از سوی تلویزیون هیچ کمک و همراهی نبود. البته هیچ انتظاری هم نداشتم.
این وظیفه مدیران تلویزیون است که هوای هنرمندان را داشته باشد.
بله. اما نمی‌توان کسی را مجبور کرد به خاطر بیماری من را همراهی کند.

متاسفانه این رویکرد عجیب و ناراحت‌کننده است. به‌تازگی فرزاد فره‌وشی مستندی از زندگی حرفه‌ای شما با نام «با تشکر از خانواده رجبی» ساخته است. چه شد تصمیم گرفتید جلوی دوربین مستند بروید و از زندگی حرفه‌ای‌تان بگویید؟
من فرزاد فره‌وشی را از زمان ساخت مجموعه «روزنه آبی» که به زندگی شاهین سرکسیان اختصاص داشت، می‌شناختم. در طول ساخت مستند روزنه آبی من هم درباره شاهین سرکسیان صحبت کردم و در مراوداتم با فرزاد فره‌وشی متوجه شدم او به کارش تسلط کافی دارد. در نتیجه وقتی به من پیشنهاد کرد می‌خواهد مستندی از زندگی من بسازد باعث خوشحالی من شد. من از فرزاد فره‌وشی ممنونم که با ساخت این مستند به من انگیزه و نشاط داد که بتوانم دوباره به فعالیت‌های حرفه‌ای امیدوار باشم.

اسم بامزه‌ای هم برای مستند زندگی‌تان انتخاب کردید؛«با تشکر از خانواده رجبی». این اسم پیشینه‌ای هم دارد. کمی از انتخاب اسم و خاطرات آن روزگار بگویید؟
خانه خانواده آقای رجبی جایی بود که من تمامی کارهایم را در مقام کارگردان در آن خانه ساختم. من نخستین کارم را در آن خانه کارگردانی کردم. همان خانه معروفی که در سریال «خانه سبز» و «همسران» و دیگر کارها مخاطبان به یاد دارند.

پیش از شما هم گروه‌های دیگری در آن خانه کار کرده بودند؟
نه. برادر آقای مسعود رسام یعنی آقای مهران رسام که مدیر تولید بودند این خانه را برای ساخت سریال «همسران» پیدا کردند و آن خانه شد لوکیشن ثابت تمامی کارهایی که با زوج دوست‌داشتنی بیژن بیرنگ و زنده‌یاد مسعود رسام کار کردم.

هنوز هم با آقای رجبی و خانواده‌اش در تماس هستید؟
متاسفانه ارتباطی نداشتم و به‌واسطه ساخت همین مستند بهانه خوبی شد و دوباره با آقای رجبی دیدار کردیم. پیش از اینکه به آن خانه سر بزنیم نمی‌دانستیم هنوز در آن خانه هستند یا نه یا حتی چطور می‌شود پیدای‌شان کرد. اما خوشبختانه هنوز در همان خانه زندگی می‌کنند و با اینکه گذر زمان سن و سال را تغییر داده اما هنوز آقای رجبی و خانواده محترم ایشان که بسیار هنر دوست بودند در کنار هم زندگی می‌کنند. من خاطرات خوبی را در آن محله و آن خانه داشتم. قدر افرادی همچون آقای رجبی آنطور که باید و شاید دیده نشد. آقای رجبی جزو افرادی هستند که نمی‌توان در این روزگار نمونه‌شان را به‌راحتی پیدا کرد.

شاید بسیاری از خوانندگان ما ندانند شروع فعالیت‌های شما از تئاتر بوده است و برای همین با خط‌مشی و تفکر شاهین سرکسیان آشنا بودید. چطور با سرکسیان آشنا شدید؟
من به‌واسطه تاریخ و آشنایی با فعالیت‌ها و خدمات سرکسیان او را می‌شناختم. من در آن مقطع افتخار شاگردی شاهین سرکسیان را نداشتم. پایمردی شاهین در کاری که انجام می‌داد برایم با ارزش بود و برای همین برایش احترام خاصی قائل هستم.

نخستین کاری که در تئاتر انجام دادید در چند سالگی بود؟
از نخستین تجربه تئاتری‌ام سال‌های زیادی گذشته است. نوجوان بودم و در اداره فرهنگ و هنر استان گیلان نمایش «پیک‌نیک در میدان جنگ» را کار کردیم. چند سال بعد که وارد دانشگاه شدم با آقای رکن‌الدین خسروی نمایش «لبخند با شکوه آقای گیل» را کار کردم. من در آن نمایش نقش سیاهی لشکر را داشتم و پس از آن با آقای خسروی همکاری‌های‌مان ادامه پیدا کرد و بعدش با محمد صالح‌علا آشنا شدم و کار در تئاتر را خیلی جدی‌تر ادامه دادم.

به‌تازگی بزرگداشتی برای شما به همت مجله بخارا برگزار و به‌واسطه فعالیت‌های شما در زمینه شعر قدردانی شد. این طبع شعر از کجا آمده و چند وقت است مشغول این طبع‌آزمایی هستید؟
هر کسی که کار هنری را تجربه کرده باشد دوره‌ای شعر را هم تجربه کرده است. این دوره شاید دیر و زود شده باشد اما سوخت و سوز ندارد. این دوره برای من در دوران دبیرستان پیش آمد و البته در آن مقطع شعرهای بزرگان را کپی می‌کردم اما این طبع شعر را رها نکردم و در ۵۵ تا ۶۰ سالگی این روحیه در من پخته‌تر شد و اشعار خودم را می‌سرودم.

شعرهای‌تان تبدیل به دفتر شعر هم شد؟ چاپ هم کردید؟
آنقدر که شعرهایم پخش و پلا و نامرتب است که هیچ‌وقت چاپ نشدند. اگر بتوانم همه‌شان را پیدا و جمع و جور کنم خیلی دوست دارم که آنها راچاپ کنم.

آرزویی که در زندگی حرفه‌ای خودتان همواره دوست داشتید برآورده شود، چیست؟
آرزو دارم تمام نقش‌های نایاب نمایش‌های کلاسیک در تاریخ تئاتر جهان را بازی کنم؛ از اتللو و مرغ دریایی چخوف گرفته تا بسیاری دیگر از نقش‌های ماندگار در این عرصه. اما فرصت و شانس آن هیچ وقت فراهم نشد.

کدامیک از نقش‌های ماندگار را در طول فعالیت‌های حرفه‌ای‌تان کار کردید؟
در باغ آلبالوی آنتوان چخوف بازی کردم که آقای بهمن زرین‌پور آن را کارگردانی کردند. یک نمایشنامه از برشت را به کارگردانی فرهاد مجدآبادی کار کردم. البته همه این کارها را من کارگردانی نکردم. دلم می‌خواهد هم کارگردانی و هم بازی کنم.
لینک خبر


فرزاد فره وشی

نظری وجود ندارد

نظر خود را وارد کنید