فرزاد فره وشی | هنگامه ناهید: سریال مستند روزنه‌ی آبی (۱۳۸۶)
15709
rtl,post-template-default,single,single-post,postid-15709,single-format-standard,theme-bridge,woocommerce-no-js,ajax_fade,page_not_loaded,,qode-content-sidebar-responsive,columns-4,qode-child-theme-ver-1.0.0,qode-theme-ver-16.1,qode-theme-bridge,qode_advanced_footer_responsive_1000,wpb-js-composer js-comp-ver-5.4.7,vc_responsive

هنگامه ناهید: سریال مستند روزنه‌ی آبی (۱۳۸۶)

هنگامه ناهید: سریال مستند روزنه‌ی آبی (۱۳۸۶)

هنگامه ناهید

سریال مستند روزنه‌ی آبی (۱۳۸۶)

حرافی

«پس از نه سال»؛

این عبارت خیلی واضح بر روی پوستر سریال مستند روزنه‌ی آبی هویداست. حرف مستند هم از نام آن مشخص است و نویددهنده برای مشتاقان هنر ششم. البته که روزنه‌ی آبی قرار است از شاهین سرکیسیان بگوید و روی او تمرکز کند ـ و نه اکبر رادی ـ ، پایه‌گذار تئاتر مدرن در ایران.

در این مستند شانزده قسمتی، با اساتید بسیاری صحبت شده و سعی شده به واکاوی زندگی سرکیسیان و فراز و فرودهای حیات او در عرصه‌ی تئاتر، کارمندی بانک ملی و ژورنالیستی پرداخته شود. اما سوال مهم این است که بعد از تماشای حدودا، ۱۴۴۰ دقیقه، قرار است چه عاید بیننده شود؟ آیا اطلاعاتی که در مستند داده می‌شود برای او مفید است؟ این مستند آموزنده و سرگرم‌کننده است؟

واقعیت این است که مستند روزنه‌ی آبی، حتی اگر چند سال دیگر هم عرضه می‌شد، هم‌چنان حوصله سر بر بود. وحشتناک است کسی که خود را مستندساز می‌داند، چندین مصاحبه که برخی از آن‌ها آرشیوی‌ست را تکه‌تکه کند، بر اساس سیری که صحبت‌های مصاحبه‌شوندگان طی می‌کنند، آن‌ها را پشت سر هم سوار کند و بگوید مستندی ساخته‌ام چنین و چنان. جسارت بیش از حد مستندساز به هیچ‌ وجه قابل درک نیست و تأسف برانگیز آن که او، اصلا مفهوم مستندسازی را درک نکرده و با رویه و ساز و کار آن، آشنایی ندارد.

مستند روزنه‌ی آبی، نویسنده ندارد! عنوان نویسنده نه در پوستر و نه در تیتراژ آن یافت نمی‌شود. حتی اگر گفته شود که این مستند نویسنده داشته و نام او در پوستر و تیتراژ از قلم افتاده، زمانی‌که کار آشفته‌ست، بخش‌بندی‌ها درست صورت نگرفته، خط مشی مشخصی در طول مستند وجود ندارد و هر قسمت نود دقیقه‌ای از آن، نه اسم دارد و نه تیتر و نه موضوعیتی خاص، پر واضح است که این کار، نویسنده نداشته؛ سیستم کاری ِ «برویم جلو، خدا کریم است.»

طفلک شاهین سرکیسیان که نه در زمان حیاتش به‌درستی درک شد، نه به او میدان برای بروز تمام استعدادهایش داده شد، نه مراسم خاکسپاری درخوری داشت و نه حتی هیهات‌گویانی که برای آن‌چه به او در طول زندگی‌اش رفته، بر سینه می‌کوبند، توانستند برایش مستندی حرفه‌ای بسازند، و تنها به سواستفاده از نام او برای مطرح کردن خودشان، بسنده کرده‌اند. انگار سرکیسیان شانس نداشته و ندارد. حیف از اسم بزرگ او و کار خطیری که برای تئاتر ایران انجام داد که دست‌‌مایه‌ی چنین مستند ِ بی‌مایه‌ای قرار گرفته است. بر فرض که کارگردان جوان راه و چاه نمی‌دانست، چرا مشاوران باسابقه‌ی او، چون چندین چراغ ِ راه عمل نکردند و پیش پایش را روشن نساختند که حاصل، چنین مستند شلخته‌ای نشود و بی‌حرمتی به سرکیسیان و بیننده‌ی مشتاق و عاشق تئاتر صورت نگیرد؟

مستندی که ابتدا چند ثانیه در باغ سبز نشان داده، و با فیلمی از تئاتری قدیمی آغاز می‌شود و سپس بدون کوچک‌ترین خلاقیتی، فقط حرف است و حرف است و حرف؛ شدیدا کسالت‌بار و سردردآور. باز جای شکرش باقی‌ست که از قسمت چهارم به بعد، برخی از عکس‌های مربوط به تئاتر گروه هنر ملی، گروهی که سرکیسیان تشکیل داد، نشان داده می‌شود. اگر آموزه‌ای هم در لابه‌لای حرف‌های ناتمام و گله‌گذاری‌ها یافت گردد، به لطف این مستند حاصل نشده. کافی‌ست نزد اساتیدی که صحبت‌های‌شان در مستند موجود است بروید و لختی را در محضرشان بگذرانید یا در سایت‌هایی چون آپارت و تماشا .. فیلم مصاحبه‌های‌شان را ببینید تا از آنان، بسیار بسیار بیآموزید. ساختن مستند مستلزم داشتن دانش مستندسازی‌ست، مستلزم داشتن دیدگاه درستی‌ست نسبت به آن‌ که یا آن‌چه که قرار است در موردش فیلم مستند ساخته شود. مستند، سناریو می‌طلبد و خلاقیت و فرم، نه که با بیش از ۱۴۴۰ دقیقه سر مخاطب به درد آید و او به جنون رسد. هیچ مستندی، در حرف زدن صِرف، خلاصه نمی‌شود.

و ناگهان در قسمت سیزدهم، خلاقیت چون ستاره‌ای در آسمان تیره و گرفته‌ی مستند روزنه‌ی آبی سوسو زده، برای اندک زمانی می‌درخشد و دوباره ناپدید می‌شود. بخشی از مستند، به بازخوانی گوشه‌ای از یاداشت‌های اکبر رادی پرداخته، مکالمه‌ای بین او و سرکیسیان، که به‌صورت یک نمایش رادیویی اجرا می‌شود و گاهی هم ادامه‌اش برش می‌خورد به سخنان زنده‌یاد رادی که با بیان آرام، بی‌تکلف و صادقانه‌اش، راوی‌ گفت‌وگو، میان خود و شاهین است.

به هر روی، مستند شانزده قسمتی روزنه‌ی آبی، با شعرخوانی بهروز بقایی و سخنان اکبر رادی به پایان می‌رسد. شعری مرثیه‌وار که داستان همیشگی هنرمندان ِ حقیقی ِ این دیار ـ نه لاف‌زنان هنر ـ است. و ای کاش، اگر فرزاد فره‌وشی، اصرار بر ادامه‌ی ساخت این دست مستندها دارد، کمی هنر به خرج داده، این کار را بیآموزد و فیلم مستند درست بسازد که مبادا، با چنین آثار سطحی‌ای به دل نازک اساتید پیشکسوت عرصه تئاتر، ترکی بیندازد و غیرمستقیم به آنان توهین کند. اگر امروز سرکیسیان زنده بود،‌ از آن‌جایی که خجالتی بود و عادت به تعارف داشت، شاید در مورد این مستند سخنی نمی‌راند؛ اما اساتید در قید حیات عرصه‌ی تئاتر ایران، با او بسیار فرق دارند؛ این عزیزان ِ آب از سر گذشته، بی‌رودربایستی‌تر از این صحبت‌ها هستند، چنان اثر را نقد می‌کنند که احدی یارای پاسخ دادن و دفاع کردن نمی‌یابد، کارگردانی جوان و جویای نامی که زیر سایه‌ی اسم بزرگان مخفی می‌شود، جای خود دارد.

پی‌نوشت:

۱) برای دریافت اطلاعات بیشتر در مورد سریال مستند «روزنه‌ی آبی» اینجا کلیک کنید.

۲) برای دریافت اطلاعات بیشتر در مورد «شاهین سرکیسیان» اینجا کلیک کنید.

لینک مقاله


فرزاد فره وشی

تگ ها:
,
نظری وجود ندارد

نظر خود را وارد کنید