فرزاد فره وشی | فرامرز صدیقی، شریف است
17634
rtl,post-template-default,single,single-post,postid-17634,single-format-standard,theme-bridge,woocommerce-no-js,ajax_fade,page_not_loaded,,qode-content-sidebar-responsive,columns-4,qode-child-theme-ver-1.0.0,qode-theme-ver-16.1,qode-theme-bridge,qode_advanced_footer_responsive_1000,wpb-js-composer js-comp-ver-5.4.7,vc_responsive

فرامرز صدیقی، شریف است

فرامرز صدیقی، شریف است

آقای پرویز پرستویی، شما همیشه محبوب هستید. نه کاری کرده‌اید که حاشیه دنبال‌اش بیاید و نه موضعی جز انسان‌دوستی را وارد زندگی‌تان کردید. در این‌ها نه تردیدی وجود دارد و نه شک. چند روز گذشته عکسی را از هنرمند پیشکسوت‌مان منتشر کردید که بسیار بسیار مورد توجه قرار گرفت. آقای فرامرز صدیقی را عرض می‌کنم. تا جایی که وزیر فرهنگ و ارشاد هم واکنش نشان داد. دست‌تان درد نکند که این کار زیبا را انجام دادید. در این باره هیچ حرفی ندارم زیرا که او مرد شریفی است و جایگاهی ابدی در اذهان این سرزمین دارد و خواهد داشت. غرض این هست که متن آن، از دل شما برآمده بود که زیر عکس نوشته بودید که خواستار این درد کهنه بودید: مسئولین، همکاران به یاد پیشکسوتان‌مان باشید و باشیم. این دغدغه سالیان درازی است که مکرر و نامکرر تکرار می‌شود و بیشتر مواقع دیر. بی‌شک ما جوانان هرچه داریم از بزرگان است.

در تمام این تکرارها هیچ‌کس، چه هنرمند، چه مسئول حرفی از نسل جوانی که بین هست و نیست، در حال کار است نمی‌زد. حتی شما. همه از نسلی می‌گویند که با هر سختی و مشقت و… توانستند کار کنند و آثارشان در جامعه منتشر شود، امّا هیچ‌کس نمی‌پرسد: هنرمند گرامی نسل حاضر، چرا کار شما در بایگانی مانده یا چرا طرح شما به سرانجام نرسید یا اصلاً کجایی؟! این فقط یک معنی می‌دهد. نسل ما پیش از رسیدن به درجه‌ی رفیع پیشکسوتی، از چرخه خارج می‌شود. مگر کم بودند هنرمندانی با این سرنوشت ؟ رضا کمال شهرزاد، میرسیف‌الدّین کرمانشاهی در گذشته و صدها هنرمند دیگر از دیرباز تا به امروز. گویی برای نسل ما قانون نانوشته‌ای درکار است: باید بلایی سرمان بیاید، چه توقیف، چه مرگ چه بیماری… تا چند نفری بگویند: هیهات این هم بود!

می‌دانید مشکل کجاست ؟ اصلی‌ترین‌اش مانع تراشی برخی پیشکسوتان است (شما از ما این را بهتر می‌دانید). ما را خسته کردند. به ما بد و بی‌راه می‌گویند که خود را همیشه بالا جلوه دهند و همکاری نمی‌کنند و جالب است همه‌شان در مقطعی از در دوستی باز سراغ نسل جوان می‌آیند تا خودشان فراموش نشوند! اقوام‌شان شایسته و ناشایسته راس امور گمارده می‌شوند، برخی هم از سر کسب و اسم‌اش را نبرها…

این‌ها به کنار. یادتان می‌آید چقدر برای سریال روزنه‌ی آبی برای‌تان پیغام گذاشتم؟ توجهی کردید؟ حتی همین اواخر برای سریال آناهیتا. شما که حاضر نیستید برای پیشکسوتی به نام مصطفی اسکویی جواب ما را بدهید چگونه توقع دارید دیگران به پیشکسوتان توجه کنند؟ شما در مراسم یادبود مصطفی اسکویی حضور داشتید و نیک می‌دانید آن مرد با چه مشقت و سختی‌ای کارش را ادامه داد و همه‌ی‌ سنگ‌اندازی‌ها را به جان خرید. کم‌ترین سهم او، داشتن یک فیلم مستند بود که نسل‌های بعد از این طریق، اورا بشناسند. که به لطف شاگردان آزاده‌اش، یک سریال پر و پیمان شد. پس چرا توجه به ما نکردید؟ پیام‌های ما تیک آبی می‌خورد ولی جوابی نمی‌دادید. شاید بگویید خیلی گرفتارم. می‌گویم حتماً گرفتارید ولی مگر یک “نه” گفتن بیش از سه ثانیه زمان لازم دارد؟! در حالی که این گفتن “نه” یک احترام ایجاد می‌کند برای نسل ما و قوّت قلب برای ادامه و هزاران حس خوب. سه ثانیه برابر است با همه‌ی این‌ها. پس در عصر تکنولوژی با هم در این موارد شوخی نکنیم.

این را هم می‌دانید که پیشکسوتان حال حاضر، دست کم، از یک سازمان یا وزارت‌خانه‌ای، چندری ماهانه می‌گیرند یا بیمه‌ای دارند، اعتباری در جامعه دارند مورد احترام‌اند و… امّا نمی‌دانید ما این‌ها را نداریم، ولی در حال کار کردن سخت هستیم. پول بیمه را خودمان می‌دهیم. حقوق منظم نداریم. هنوز اعتبار اجتماعی حرفه‌ای نداریم. احترام از طرف …. نداریم. چون جوانیم. فقط همین. چون جوانیم. لطفاً ما را با جوانان سفارشی‌ای که همیشه کار دارند اشتباه نگیرید. آن‌ها یک صدم تعداد ما هستند.

می‌دانید جوانانی که چراغ تآتر ما را تا پیش از حماسه‌ی کرونا روشن نگه داشته بودند الان چه می‌کنند؟ در حالی که هنرمندان پیشکسوت ما دست‌کم خانه و زندگی و خانواده‌ای تشکیل داده و می‌گذرانند و به‌شان رجوع می‌شود، حال چه خبری چه کاری چه تبلیغی. ما هیچ‌کدام را نتوانستیم تشکیل دهیم. می‌گویم چرا. چون به ازای هر بیننده‌ی کارها به ما هشت صد تومان داده می‌شود. یعنی اگر ده هزار نفر تماشاگر ما باشند، می‌شود هشت میلیون تومان! برای یک فیلم، که مبلغ تولید آن، در سه سال گذشته دست‌کم باید چهارصد میلیون تومان هزینه‌ی اولیه می‌شد. تازه اگر معجزه‌ای بشود و صد هزار نفر ببینند، می‌شود هشتاد میلیون تومان! عنایت دارید؟ این یک نمونه‌ی بسیار کوچک است.

ما هم اجاره خانه داریم. قبض تلفن و هزاران خرج عادی دیگر. آیا کسی می‌گوید نسل بعد هنرمندان ما، چه کسانی با چه حالی هستند؟ احترام به قدیمی‌ها، اجرنهادن به تلاش‌های پیشکسوتان و اکرام آن‌ها امری بدیهی و واجب است، ولی سوال تکراری این سطور، پس نسل ما چی؟ که در اوج اشتیاق و شور و انرژی دیگر حوصله‌ی هیچ‌کاری نداریم جز فکر به رانندگی در اسنپ یا فروشندگی و یا … تا امورات‌مان شاید که بگذرد. ما نه تنها از برخی پیشکسوتان ضربه خوردیم، به همان اندازه از مسئولینی که شما از آن‌ها، توجه به پیشکسوتان را خواستار بودید. انگار که پسر کشی یا جوان‌کشی در فرهنگ ما، از گذشته نهادینه شده باشد. وقتی رستم، سهراب‌اش را نادانسته کشت، این چرخه هم‌چنان، نادانسته دارد با تمام توان پیش می‌رود.

آقای پرستویی، این‌ها درد دل است. این‌ها توقع‌های ما بود. این ما هستیم که باید جای نسل قبل را گرفته و چراغ را روشن نگه داریم و بتوانیم چراغ روشن را به نسل بعد از خود به میراث بگذاریم. این قانون طبیعت بشری بوده و خواهد بود. یادمان نرود  ما نسلی هستیم که حتی نمی‌تواند از پس فرزندآوری برآید. موضوعی که مدتی دغدغه‌ی مسئولین شده است چه رسد که بخواهیم شغل خود را به عنوان یک اعتقاد مانند “اسکویی و سرکیسیان” و … ادامه دهیم. احتمالاً بگویید شما جوانید و می‌توانید کار کنید و هرطور که شده بگذرانید ولی یک پیشکسوت که سنی از او گذشته این توانایی را ندارد. می‌گویم: حرف شما صحیح است ولی منظور من این نیست.

نسل ما در حال اضمحلال در خود است و چیزی که بر پردیس سینماها باقی می‌داند شمایان هستید و به حق که جای شماست. زحمت کشیدید، خون‌دل خوردید. ما هم این‌ها را می‌کشیم ولی نمی‌شود. فرق این جاست که برای شما شد و برای ما دیگر نمی‌شود.

درد جای دیگر است. از ما بگویید که لحظه‌ها را باید بکُشیم جای شمردن. از ما بگویید که بادبان به سینه‌ی دریای طوفانی فرهنگ و هنرمان کشیدیم ولی در نیمه، غرق‌مان کردند. اصلاً نگویید. فراموش کنید. مگر مهّم است؟ مگر در این دو سه سال ما نبودیم، اتفاقی افتاد؟! مگر آثار ما از چرخه حذف شود، خلعی احساس می‌شود ؟! مگر ما از “مصطفی اسکویی” نگوییم یا بگوییم دیگر مهم است؟ چه فرقی می‌کند کدام پیشکسوت سیلی به صورت “شاهین سرکیسیان” زد؟ کدام مسئول و هنرمند برای خاک‌سپاری “حسن عظیمی” آمد، مگر قدیمی‌تر از او بود؟ و…

این روزها فقط نام آثار فرق دارد، وگرنه عوامل انگشت‌شمارشان ثابت است. فضا را برای سفارشی‌ها باز می‌گذاریم. آن‌ها بدنه شوند، آن‌ها ادامه دهند و ما هم ماست خودمان را به نیازمندان می‌دهیم و از حق خود می‌گذریم و … قص علی هذا.

فرزاد فره‌وشی

۱۰/۹/۱۴۰۰


فرزاد فره وشی

نظری وجود ندارد

نظر خود را وارد کنید