08 مهر مستندسازی به مثابه خلق دایرهالمعارف
گفتوگوی صمت با فرزاد فرهوشی، فیلمساز مستند
مستندسازی به مثابه خلق دایرهالمعارف
علی نعیمی اقتصاد هنر ۰۸ مهر ۱۳۹۸ – ۱۰:۵۵
علی نعیمی: با اینکه جوان است اما با شور و حرارت جوانی کارنامه پر و پیمانی در زمینه آثار مستند دارد. فرزاد فرهوشی با مجموعه مستند «روزنه آبی» که نگاهی به تاریخ معاصر ایران و زندگی شاهین سرکیسیان است توانست نظر اهالی تئاتر را به خود جلب کند.
با فرزاد فرهوشی، فیلمساز جوان کشورمان به بهانه ساخت مستندهای پرتره از بهروز بقایی و مجید قناد و همچنین فراز و نشیب ساخت مستند «روزنه آبی» که نخستین سریال مستند ایرانی است به گفتوگو نشستیم که در ادامه میخوانید.
گفتوگو را از مستند روزنه آبی شروع میکنیم. مستندی که زمان بسیاری برای ساخت آن صرف کردید و حاصل آن مجموعهای است که بیانگر تاریخ تئاتر معاصر ایران است و دورهای از تاریخ نمایش را روایت میکند که هیچگونه پژوهشی و تاریخنگاری بر آن انجام نشده بود. بهیاد دارم حدود ۳ سال پیش رونمایی از این مجموعه مستند برگزار کردید که به بهانه بررسی ابعاد زندگی شاهین سرکیسیان بسیاری از اهالی هنر در آن برنامه صحبت کردند و از مستند شما رونمایی شد. از سیر اتفاقهایی که در این مدت برای این مستند افتاد، بگویید؟
تولید مجموعه مستند «روزنه آبی» از سال ۸۶ آغاز شد. آنهم در زمانهای که پژوهش درباره تئاتر به شکل امروزی نبود. در آن زمان منابع قابل اعتمادی در دسترس نبود و پیشکسوتهایی که درباره تاریخ تئاتر مطالبی نوشته بودند مانند آقای مصطفی اسکویی و آقای جوانمرد کتابهایی منتشر کردند که در نفی دیگری نگاشته شده بود و برای همین نمیتوانستیم به یک نتیجه واحد در این زمینه دست پیدا کنیم. جالب است بدانید در رشته تئاتر در دانشگاه کتابهایی که تدریس میشوند به چند کتاب محدود مثل «نمایش در ایران» تالیف بهرام بیضایی میرسیم. که این کتاب فقط به دوره قاجار میپردازد و اصلا به تئاتر نوین ایران و آن شکلی که امروز شاهد آن هستیم، اشارهای نشده است. خودم در دانشگاه این مشکل را داشتم که تاریخ تئاتر جهان نوشته اسکار براکت را با جدیت میخواندیم اما برای تئاتر ایران تنها کتاب «نمایش در ایران» بود که آن هم در دو یا سه واحد تقطیع میکردند که با تعزیه و دوره قاجار پرونده تاریخ تئاتر بسته میشد و هیچ اشارهای به شکل امروزی و نوین تئاتر در هیچ کتاب و مجموعهای نشده بود. این در حالی است که از دوره قاجار به بعد جریان تازهای در شکل امروزی تئاتر پیش آمد.
یعنی میخواهید بگویید درباره بخش بزرگی از تئاتر ایران که حدود چند دهه فعالیت است، هیچگونه سند و مدرکی وجود ندارد؟
تا سال ۸۶ من هیچ منبع واحد و مشخصی از آن مقطع نداشتم. به بسیاری از کتابخانهها و حتی مجموعهداران شخصی سر زدم. منابعی وجود داشت اما هیچگاه بهطور جدی و واحد و در قالب یک کتاب منتشر نشده بود. تنها منابع و دستنوشتههایی بود که در مجموعههای شخصی نگهداری میشد. در همین گیرودار یافتن منبعی برای تئاتر نوین ایران اتفاق خوبی افتاد. کتاب «شاهین سرکیسیان بنیانگذار تئاتر نوین ایران» به کوشش جمشید لایق و گردآوری غلامحسین دولتآبادی و مینا رحمتی منتشر شد. کتاب خوبی بود درباره مقطعی از تاریخ که هیچ سند دیگری دربارهاش وجود نداشت و من که فارغالتحصیل تئاتر هستم و بخش مهمی از درسهای من تاریخ تئاتر بود اصلا شاهین سرکیسیان را تا آن موقع نمیشناختم. حتی با دوستانم که در دانشگاههای دیگر گفتوگو میکردم چیزی از شاهین سرکیسیان نمیدانستند. اما این کتاب با تمام نقصهایی که داشت یک جریان تازهای را مطرح کرد.
این کتاب چه جریانی را مطرح کرده بود که اینقدر برای اهالی تئاتر مهم است؟
در این کتاب به برخی پیشکسوتان تئاتر نقدهای جدی شده بود و حرفهایی درباره آنها زده بود که تا آن موقع اصلا در هیچ کتاب و محفلی گفته نشده بود. برای همین این کتاب بیشتر دیده شد.
پس بهاحتمال زیاد دلیل حذف سرکیسیان هم در آن مقطع تاریخی همین اتفاقهای بوده؟
بله. از ابتدا هم دلیل حذف نام سرکیسیان از تاریخ تئاتر به این دلیل بود که برخی از پیشکسوتان حال حاضر به او که یکی از بنیانگذاران تئاتر نوین ایران است، جفا کرده و در حقش خیانت کردند. بیمهریهایی که برخی از پیشکسوتان تئاتر به شاهین سرکیسیان کردند واقعا ناراحتکننده و تلخ است.
انگیزه ساخت «روزنه آبی» هم همین بود؟
وقتی شما از پیشکسوتی که برای بسیاری از اهالی تئاتر اسطوره است چنین بیمهریهایی نسبت به سرکیسیان میبینید طبیعی است که برایتان اهمیت پیدا کند دلیل این همه بیمهری را بررسی کنید و برای همین به سراغ ساخت این مستند رفتم و تازه در روند ساخت مستند بود که به بسیاری از اتفاقهای دیگر پی بردم. ما در تئاتر مشکل ارجاع به منابع را داریم. بهدلیل اینکه بسیاری از افراد گمان میکنند دانش و داشتههای خودشان کامل است سراغ منبع جدید نمیروند هرچند این منبع پر از غلط باشد راهی است که میتواند به پژوهش کمک کند.
جالب است که از شاهین سرکیسیان تا آن مقطع اسمی به زبان نیامده است؟
تا آنجایی که ذهن من یاری میکند فقط در سال ۸۳ محمودرضا رحیمی در جشن هفتگی تئاتر که در خانه هنرمندان برگزار شد یک هفته از این آیین را بهنام شاهین سرکیسیان برگزار کرد و من در این زمینه دیگر چیزی درباره پرداختن به زندگی حرفهای و خدمات او به تئاتر نوین ایران به یاد نمیآورم. تا سال ۸۶ فقط دو کار مستند انجام داده بودم و بیشتر تمرکزم بر فیلمهای داستانی بود. وقتی سراغ ساخت مستند زندگی شاهین سرکیسیان در قالب مجموعه مستند«روزنه آبی» رفتم متوجه نکتهای شدم. تعداد نظرهای مخالف و موافق شاهین بسیار عجیب بود. عدهای او را بسیار سفید و عدهای او را کاملا سیاه میدیدند. هیچ حد وسطی برای شخصیت شاهین وجود نداشت و این نکتهای بود که همیشه در طول ساخت مستند من را به تعجب وا میداشت. از سال ۸۶ شروع به پژوهش کردیم و هماهنگیهای لازم برای ساخت مستند انجام دادیم و این بخش از کار حدود دو سال بهطول انجامید و از سال ۸۸ تصویربرداری این مستند آغاز شد. با پسانداز شخصی و گروهی که دور هم جمع کردیم و با مستنداتی که در دست داشتیم کار تصویربرداری آغاز شد. البته در زمان پژوهش با برخی بنبستهایی روبهرو میشدیم. مثلا در برخی اتفاقها فقط دو نفر حضور داشتند که یا صحبت نمیکردند یا منابع دیگری وجود نداشت و عدهای هم نمیدانستند. با علم به این موضوع گفتیم با همین میزان پژوهش کار را آغاز کنیم. نخستین مصاحبه ما با آقای بهزاد فراهانی بود و ایشان با وجود اینکه در آن زمان و در آن مکان که منجر به جفای شاگردان شاهین به او شده بود حضور نداشت اما قدرت تحلیل داشت و با توجه به اینکه شاهین را از نزدیک میشناخت تحلیلهای مفیدی را در اختیارمان گذاشت و به مرور اکبرزنجانپور و بهمن مفید و دیگران هم در مقابل دوربین از شاهین سرکیسیان و فعالیتهای او گفتند. کار تصویربرداری ما از سال ۸۸ تا ۹۴ ادامه پیدا کرد و شاید گاهی در روز ۳ مصاحبه ضبط میکردیم.
این مصاحبهها در مجموع چند نفر شدند؟
۳۰۱ نفر در این مجموعه همکاری کردند یا حضور داشتند و ۲۲ نفر جلوی دوربین درباره شاهین صحبت کردند. از بقیه این افراد هم در قالب اسناد و مستندات و حرفهایی که آرشیو بود، استفاده کردیم. واقعیت این است که خیلیها بهدلیل محافظهکاری دوست نداشتند جلوی دوربین درباره شاهین صحبت کنند اما خط خوبی در شکلگیری مستند به گروه میدادند که به تجمیع نظرها کمک میکرد. در واقع میخواهم بگویم «روزنه آبی» یک پروژه ملی شد که بسیاری از افراد مهم در نمایش ایران در آن یا صحبت کردند یا در خلق آن کمک کردند. بازتاب رسانهای خوبی هم در زمان تولید داشت و اهالی رسانه در ایجاد فضایی در خلق این مستند کمک کردند. این اقبال عمومی باعث شد امیدوار شویم که میتوانیم با جذب سرمایه و تشکیل یک گروه حرفهای ضبط را ادامه بدهیم و آنچه را تا امروز انجام دادیم پخش کنیم که متاسفانه تا امروز این اتفاق نیفتاد.
دلیل آنچه بود؟
انجام این کارها جا نیفتاده است. «روزنه آبی» نخستین سریال مستند بود که در شبکه نمایش خانگی منتشر میشد ضمن اینکه کسانی در این کار حضور داشتند که به غیر از اینکه شاگرد شاهین سرکیسیان بودند بهدلیل اینکه سالها و پس از پیروزی انقلاب هیچگاه تصاویرشان پخش نشد با پخش این مستند میتوانیم راحت سرمایهگذاران را مجاب کنیم که روی این کار سرمایهگذاری کنند. برای نخستینبار تصویر مرتضی عقیلی و بهمن مفید را پخش کردیم. جالب اینجاست که سلیمان واثقی خوانندهای که پیش از انقلاب با نام «سلی» آواز میخواند تیتراژ «روزنه آبی» را بهطور رایگان برایمان خواند و ضبط کرد. پیشبینی ما این بود همه اینها جزو جاذبههای پخش این اثر است اما متاسفانه با همه اینها به آنچه فکر میکردیم نتوانستیم دست پیدا کنیم. تصمیم داشتیم این مجموعه مستند را بهطور فصلبندیشده منتشر کنیم که فصل نخست آن مربوط به شاهین سرکیسیان بود و در فصلهای بعدی به سراغ چهرههایی همچون عبدالحسین نوشین، دکتر نامدار، فضلالله بایگان، هنرستان هنرپیشگی و تکیه دولت رفتیم که این مرحله دوم را از سال ۹۰ بهطور همزمان آغاز کردیم.
یعنی در واقع شاهین سرکیسیان آغازگر برنامهای شد که به کل مجموعه تاریخ نمایش در دوره معاصر نیز راه پیدا کرد؟
بله. علتش هم این است که در طول پروژه متوجه شدم شاهین سرکیسیان، بنیانگذار تئاتر نوین ایران به تنهایی نیست. تیتر آن کتاب اشتباه بود. پیش از شاهین کسانی بودند که مقدم بر شاهین بودند. بهعنوان مثال، میرصیفالدین کرمانشاهی، علی دریابیگی و سیدعلی نصر کسانی هستند که پیش از شاهین در این زمینه ورود کردهاند و اسمی از آنها در تاریخ نمایش ایران نیست. حتی درباره عبدالحسین نوشین بهدلیل گذشته سیاسی که داشت کسی به سراغ زندگینامهاش نرفته بود. یکی از مشکلات ما این است که بسیاری از فیلمسازان و هنرمندان ما دچار نوعی خودسانسوری شدند و پیش از آنکه از مراجع مربوط استعلام کنند به فتوای خودشان درباره برخی از اقدامهای دچار خودسانسوری میشوند. برای همین چون عبدالحسین نوشین عضو حزب توده بوده همه فکر میکردند کار کردن درباره زندگی او ممنوع است در حالی که من با مراجعه به وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و استعلام متوجه شدم اصلا منعی وجود ندارد و میتوان درباره این شخصیتها هم فیلم ساخت. قرار نیست در مستندهایمان کسی را قضاوت کنیم. ما تنها تاریخ را روایت میکنیم.
اصلاحیه و حذفی هم داشتید؟
شاید در کل مجموعه کمتر از یک دقیقه از کار ممیزی خورد. با اینکه پیش از صدور پروانه ساخت گفته بودند چهرههایی مثل بهمن مفید و مرتضی عقیلی حضورشان ممنوع است اما وقتی اثر ساخته شد بهگفته آقای حسین پارسایی این اثر خودش از خودش دفاع کرد. خوشبختانه فضای وزارت ارشاد امکان گفتوگو را برای هر فردی فراهم میکند و فضای اقناعی در این وزارتخانه وجود دارد و میتوان درباره مسائل به گفتوگو نشست و به نتیجه رسید.
برای پخش و توزیع این اثر با نهادهای دولتی و فرهنگی صحبت کردید؟ آیا جایی از شما حمایت کرد؟
متاسفانه تا این لحظه هیچ نهادی از ما حمایت نکرده است. «روزنه آبی» مثل یک دایرهالمعارف است که باید و لازم است در خانه هر تئاتری باشد اما متاسفانه هربار که به یکی از نهادها مراجعه کردیم کمبود بودجه را بهانه کردند و خرید و پخش این اثر را قبول نکردند. در حالی که در مجموع قرار است مگر چقدر هزینه این اثر شود؟ به نظرم اگر کملطفیها را کنار بگذارند میتوان این اثر را بهطور گسترده در میان اهالی نمایش پخش کرد تا آنها با دیدن گوشهای از تاریخ نمایش کشور به برخی از اتفاقها پی ببرند. درحالحاضر شاهد هستیم که همان اتفاقهایی که در زمان نوشین و سرکیسیان افتاد و گروههای نمایش منحل شد، در حال تکرار است. اگر جوانانی که امروز کار نمایش میکنند نسبت به خودشان و کارهایشان آگاهی داشته باشند، اشتباههای گذشته تکرار نمیشود.
آیا تصمیمی برای چاپ پژوهشهای خود در قالب کتاب گرفتهاید؟
در مقطعی همراه با غلامحسین دولتآبادی تصمیم گرفتیم این کار را انجام دهیم و تمامی اسناد و مدارک و پژوهشها را در قالب کتاب چاپ کنیم. شروع به نگارش هم کردیم و تا جایی هم پیش رفتیم اما بعد پشیمان شدیم چون کتاب نمیتوانست تاثیری را که مستند دارد بر جامعه تئاتری بگذارد و در میان انبوه کتابهایی که در اینباره به چاپ رسیده گم میشد. برای همین تصمیم گرفتیم دیگر نگارش آن را ادامه ندهیم.
از «روزنه آبی» خارج شویم. شما آثار دیگری هم در حوزه مستند در چند سال گذشته تولید کردید که به لحاظ تولیدی جالب است. به سراغ مجید قناد و بهروز بقایی رفتید و زندگی آنها را دستمایه مستند قرار دادید. این تصمیم براساس چه رویهای بود؟
من به این موضوع اعتقاد دارم که یکسری از هنرمندان ما در گذشته شروعکننده یک جریانهایی بودند که این جریانها در حرفه خودشان منجر به اتفاقهای خوبی شد. اما این افراد در جامعه امروز مثل گذشته حضور ندارند یا کمرنگتر از قبل فعالیت میکنند. پس از انقلاب با وجود تمامی اتفاقهای که در کشور رخ داده و کشور درگیر جنگ است و بسیاری از خانوادهها داغدار و مصیبتزده هستند و بسیاری از مردم از لحاظ روحیه و شادی با کمبودهای جدی روبهرو هستند، دوره سخت و تلخی بر مردم ایران در دهه ۶۰ میگذرد. در این اوضاع فردی مثل مجید قناد که از سال ۵۹ وارد تلویزیون میشود، تصمیم میگیرد برای کودکان برنامههایی را تولید کند که از فضای اندوه آن مقطع خارج و نسبت به آینده امیدوار شوند. دستمایه ساخت زندگی مجید قناد هم همین ایده بود. برای اینکه او یکی از نخستین مجریهای کودکی بود که سبک متفاوتی از اجرا را برای کودکان آغاز کرد و آغازگر اتفاقهای خوبی در تلویزیون بود. ما در مجموعه «آقای مجری» که با زندگی مجید قناد آغاز شد به مجریهایی اشاره میکند که در شرایط سخت آن دوران تلاش میکردند فعالیتّهای متفاوتی انجام دهند. پس از مجید قناد به سراغ علیرضا غفاری رفتیم و قرار است به سراغ افراد دیگر نیز برویم.
در خانواده آقای رجبی هم با همین نگاه به سراغ زندگی بهروز بقایی رفتید؟
من همیشه نخستینها برایم اهمیت دارند. با همین دید سراغ بهروز بقایی نیز رفتم و زندگی او را دستمایه ساخت مستند قرار دادم. بهروز بقایی از نخستین فیلمسازان و بازیگرانی است که سبک کاری او با تمامی افرادی که تا آن موقع کار میکردند متفاوت است. او در بازیگری دیگر دربند سبکهای نمایشی ثابت نیست و حتی در مجموعههایی مثل «خانه سبز» و «همسران» با وجود اینکه حضور کمتری نسبت به بقیه بازیگران دارد اما بازی او به چشم میآید و مورد توجه قرار میگیرد. بقایی حتی در سریالهایی که خودش ساخته مثل سریال «دنیای شیرین» و «دنیای شیرین دریا» نیز با همان سبکی که بازی میکرد فیلمهایش را کارگردانی کرد و نسل جدیدی از فرزندان ایران را پای کارهایش نشاند. جامعه ایرانی پس از جنگ نیاز به فضایی داشت که نشاط را در آن تجربه کند. جنس کمدیهایی که در آن زمان وارد تلویزیون شد نشان از تصمیم جدی مدیران تلویزیون برای تغییر فضای رسانهای آن دوران بودند. در چنین فضایی افرادی مانند بهروز بقایی در دهه ۷۰ نخستین تجربههای تصویریاش را انجام میدهد. با وجود اینکه تجربه تئاتری بهروز بقایی به دهه۵۰ باز میگردد اما در دهه۷۰ او جنس متفاوتی از سریالها را ساخت و برای همین نمونه خوبی برای ساخت زندگینامهاش بود.
اسم فیلم را از کجا آوردید؟
بهروز بقایی تمامی کارهایی که در تلویزیون چه در مقام بازیگر و چه در مقام کارگردان در منزل خانواده آقای رجبی ساخت. این نکته جالبی بود که ما خودمان هم در میانه تصویربرداری متوجه شدیم. بعدها در تیتراژ تمامی آثاری که بقایی در آن خانه ساخت «با تشکر از خانواده آقای رجبی» درج شد که این باعث شد در یکی از گپ و گفتها برای انتخاب اسم به همراه بهروز بقایی به این اسم برسیم.
مجموعه مستندی درباره حیوان آزاری ساختید که مخاطبان زیادی را در شبکه نمایش خانگی داشت. چه ارتباطی میان آن و دیگر آثارتان میتوانیم پیدا کنیم؟
من در تمامی مستندهایم بهدنبال پیدا کردن راهی برای فرهنگسازی در کشور هستم. زندهگیری یک اتفاق جالب در محیطزیست است. افرادی هستند که به این شیوه فعالیت میکنند و حیواناتی که به هر دلیل مشکلی برایشان پیش میآمد، مثلا تصادف میکردند، یا ازسوی صاحبانشان اذیت میشدند را نجات میدهند. امید ظهری نیز یکی از همین افراد است که در ایران شناخته شده است و بسیاری از پویشهای مبارزه با حیوان آزاری با او همکاری میکنند و او تمام زندگیاش را وقف نجات حیوانات کرده است. من کنجکاو شدم به سراغ زندگی این آدم بروم و دوربینم را روشن کنم و از مراحل زندگی حرفهای او فیلم بگیرم. در این بین و در خلال فیلمهایی که میگرفتم متوجه پدیده عجیبی با نام تجاوز به حیوانات شدم که خیلی برایم عجیب بود. با فراخوانی که دادیم برای اعلام موردهای مشابه درباره تجاوز به حیوانات متاسفانه دیدیم در کشور ما این موضوع شایع است و موضوع یکی از قسمتهایی که درباره حیوانآزاری ساختم این موضوع است. قرار بود در قسمتهای بعد ساخت این مستند به سراغ محلهای برویم که حیوانات را برای خوردن گوشتهایشان خرید و فروش میکردند و در یکی از قسمتها نیز به سراغ پویشی برویم که هدیه تهرانی برای یوز ایرانی ایجاد کرد که متاسفانه هنوز شرایط آن فراهم نشده است. این پروژه هم مانند دیگر پروژهها یک مجموعه ۱۰ قسمتی بود که متاسفانه نتوانستیم آنطور که باید و شاید در پخش و تولید پیش برویم. البته «ستارههای حیران» یکی از پربینندهترین مستندهای فیلیمو بود که از این بابت توانست هزینههایش را جبران کند.
چرا برای پخش مستندهای خود با شبکه مستند و تلویزیون صحبت نمیکنید؟ آیا حمایتی از سوی تلویزیون برای مستندهای مستقل انجام میشود؟
متاسفانه سالهاست مسیر تلویزیون از نگاه عمومی جامعه جدا شده است. مردم در جامعه خواستهای را طلب میکنند که تلویزیون به سراغ آن نمیرود. برای همین شبکه مستند از آثاری حمایت میکند که با یک نوع نگاه محدود همراهی کند. تلویزیون حتی نقد به خودش را هم تاب نمیآورد. در مستند زندگی بهروز بقایی و مجید قناد تنها به خاطر اینکه در جایی از آن از نحوه برخورد برخی مدیران تلویزیون گلایه شده بود، امکان پخش این مستندها وجود نداشت. من مجموعهای را تولید کردم با نام «حال ما خوب نیست» درباره وضعیت هنر دوبله کشور. به سراغ پیشکسوتهای این حوزه رفتیم. چون برخی از آنها انتقادهایی به تلویزیون داشتند به ما اعلام شد امکان پخش آن در تلویزیون نیست؛ یعنی تلویزیون تحمل نقدهای کوچک را هم ندارد.
گروه هنر و تجربه چطور؟ به هر حال فرصتی را سازمان سینمایی برای پخش آثار مستند و متفاوت داستانی فراهم کرده است. با گروه هنر و تجربه صحبت کردید؟
برای «ستارههای حیران» صحبت کردم اما چون پیش از آن وارد شبکه نمایش خانگی شده بود، هنر و تجربه گفت ما آن را اکران نمیکنیم. متاسفانه نگاه گروه هنر و تجربه به سمت درآمدزایی صرف پیش میرود و این از اهداف اولیه تاسیس این گروه سینمایی دور است. این گروه سینمایی تاسیس شد تا از استعدادهای جوان حمایت کند اما متاسفانه شاهد هستیم آثاری که بازیگرمحور هستند در این گروه اکران میشوند.
سخن پایانی؟
امیدوارم شرایطی فراهم شود که بتوانیم آثاری را که تولید کردهایم برای علاقهمندان به نمایش بگذاریم. من بهدنبال سود و تجارت در این زمینه نیستم. حاصل فعالیتهای من شاید کمک کند که مسئولان فضای فرهنگی کشور در برخی بخشها به گفتوگو بنشینند. شرایط ساخت و پخش در کشور سخت شده است و اگر حمایتهایی که از سوی برخی نهادها باید انجام شود، انجام نشود نمیتوان به آینده امیدوار بود.
نظری وجود ندارد