11 اردیبهشت شغل موردعلاقه شادروان علیرضا غفاری
کدخبر: ۲۵۷۲۷۴ شاپور پشابادی ۱۴۰۱/۰۲/۱۰ ۱۵:۰۰:۰۰
فرزاد فرهوشی در گفتگو با گسترشنیوز مطرح کرد:
شغل موردعلاقه شادروان علیرضا غفاری
از آقای غفاری پرسیدم یک بار برای همیشه به من بگویید شغل اصلی شما چیست؟ گفتند اگر منظورت، شغل من در جامعه است؛ مجریام. پرسیدم دوست داشتی چه کاره باشی؟ گفت شاعر. دفترش پر از انار بود.
مستند «دفتر یادداشت غزلساز» ۲۸ فروردینماه به مناسبت آیین یادبود چهلمین روز درگذشت زندهیاد علیرضا غفاری اکران شد. اکران فیلم با استقبال گسترده مواجه شد. در گفتگو با کارگردان اثر؛ از فرازوفرودهای ساخت این فیلم سوال کردیم. با گسترشنیوز همراه باشید.
معنای فضای خالی روی پوستر
«در همان نگاه اول؛ متوجه وجود فضایی خالی در دیوارکوب و پوستر کار میشوید. این فضا با برفک تلویزیونی پوشیده است تا معنای خاصی را منتقل کند. در واقع فضای خالی بر نبود بعضی اطلاعات و رعایت خطقرمزهای مرحوم غفاری دلالت دارند». فرزاد فرهوشی ضمن بیان این موضوع اظهار داشت: زندهیاد غفاری در شاخههای بسیار متنوعی کار میکرد. بنابراین یکی از مسائل پیش رو این بود که فیلم را چهطور پیش ببریم که حلقه ارتباط بین گونههای مختلف کارشان پیدا شود؟ مشکل اصلی ما در ساخت درام، همین بود. خود آقای غفاری خواستند صبر کنیم.
وی اظهار داشت: یکی از مهمترین خصوصیات ایشان مدیر بودنشان بود. این موضوع را در شرایط متفاوت کاملاً تجربه کردم. گاهی سعی میکردند کار ما را هم هدایت کنند. با توسل به ترفندهای کلامی، کار را به سمت درست هدایت میکردند. خیلی هم مفید بود. شناخت ایشان در حوزههای مختلف، اتفاقی نبود. بعضیها، اتفاقی و به ندرت در یکسری شرایط قرار میگیرند. حتی در زمینههای دور از انتظاری، مثل مجسمهسازی، تجربه عملی داشت. هیچوقت این موضوع را به ما نگفته بودند؛ و چقدر افسوس خوردم که این مسئله لحاظ نشد. یکی از خصوصیات جالب ایشان انضباط کاری بود. ایشان میگفت که دوست ندارم مسائل و مشکلات کاری را با خانواده به اشتراک بگذارم؛ بنابراین آنها اطلاع دقیقی از فضای کاری من ندارند و قاعدتا دوست ندارم در این کار حضور داشته باشند.
وی افزود: آقای غفاری از ابتدا گفتند که «من رو بزارین آخر کار!». این در حالی است که شیوه کاری من این گونه نیست. باید روی سوژه اصلی کار کنم و به قول معروف سوژه اصلی را در بیاورم. گفتند من کار دارم حالا! و معنای «کار دارم حالا» را هیچوقت متوجه نشدم. ایشان تا پای ضبط میآمدند اما همیشه پشت دوربین میماند. همیشه خوشتیپ و شیکپوش بود که اگر احیاناً جلوی دوربین آمد همه چیز درست باشد. ولی نیامدند. برایم سوال بود که با این حساب؛ چطور باید به این آدم نزدیک شد؟ باید کشف و شهود میکردم. جاهای مختلف درکنارشان بودم.
احتمالاً خطا بالا بود
فرهوشی در تشریح بیشتر موضوع گفت: بههرحال با این روش، احتمال خطا بالا بود. مجبور شدیم پنج شش بار، شکل روایت را عوض کنیم. در یکی از جلسات، چهار پنج ساعت صحبت کردیم. مجموعه آقای مجری، اثری است که به مجریان دهه ۶۰ و ۷۰ میپردازد. کارها به صورت داستانی – مستند روایت میشود. یکسری موضوعات داستانی را مطرح میکردیم. موضوعات، الزاماً به زندگی فرد، مرتبط نیستند ولی حاوی موقعیتهایی هستند که موارد مدنظر ما را افشا میکنند. نتوانستیم درام را زود تمام کنیم. شکل روایت را تغییر دادیم تا تمایل ایشان به مبهم ماندن بعضی زوایا، رعایت شود. صحبتها ضبط شد و ایشان ملاحظات خود را گفتند. شاخههای کاری و سوابق را لحاظ کردیم و دستبهکار نوشتن شدیم. روال کار را پذیرفتند. گفتند صحبتها را ضبط کنید؛ صحبتهایی که هیچوقت پخش نشد.
فرهوشی درباره بازخوردها گفت: حتی در روز اکران بازخورد گرفتم. آقای عزیزاله حاجیمشهدی، هوشنگ توکلی و دیگران؛ نکات جالبی گفتند. همیشه فکر میکردم کار مربوط به آقای غفاری، دقیقاً دلخواه او نخواهد شد. به نظرم همینطور هم شد. هرآنچه از زندهیاد غفاری در فیلم هست تصاویر شکاری من از ایشان در موقعیتهای مختلف است. به مرور طرح اولیه، شکل کاملتری به خود گرفت.
به نظر شما آقای غفاری میخواستند که اثر نهایی دقیقاً چه حال و هوایی داشته باشد؟ چرا فکر میکنید نشد آنچه، خودشان میخواستند؟ فرزاد فرهوشی در پاسخ این سوال به خبرنگار گسترش نیوز گفت: به نظر من آقای غفاری دیدگاهی خارج از طبیعت خودشان داشتند. خیلی از هنرمندان چنین دیدگاهی دارند. این موضوع را میتوان در اشعارشان کاملاً دید. علیرغم فعالیت در شاخههای بسیار گسترده، اعتراض او به شکل آرمانی خود نرسیده است. اعتراض اجتماعیِ معطوف به عدالت اجتماعی، معمولاً در آثار هنرمندان وجود دارد و این را حق هر انسان و جامعهای میدانند. در آن سن و سال، من در مسیرشان قرار گرفته بودم. به نظرم، مرا راهی برای به کمال رساندن اعتراضات خود یافته بود. به همین دلیل وسواس بسیار زیادی درباره این کار داشت. پدرانه، در جاهایی، مرا ارزیابی میکرد. همه کارهایم را دیده بود و با دیدگاه من آشنایی کامل داشت. حسابی وقت میگذاشت و گاهی بارها و بارها؛ موردی را گوشزد میکرد. ناراحت نمیشدم؛ میدانستم که میخواهند از خلال این صحبتها به دیدگاه دقیق و درستی درباره من و کار برسند. چهبسا بعضی حرفها را نتوانسته بود در کارهای قبلی ابراز کند.
میتوان گفت که وسواس و کمالگرای ذاتی زندهیاد غفاری در این کار به اوج رسیده بود؟ کارگردان دفتر یادداشت غزلساز در پاسخ این سوال گفت: بینهایت کمالگرا بودند. او را در موقعیتهایی میدیدم که به نظرم، قاب سینمایی خیلی خوب بودند اما ایشان پس از اطلاع، میگفت که خوشم نیامده است! خیلی دوست داشتند آنطور که میخواستند دیده شوند و این ما را گرفتار میکرد. این سبک کار را تجربه نکرده بودم. تعاملی بود اما نه به این معنا که دخالت کنند. بالاخره او نقاشی، مجسمهسازی و مفاهیمی مثل حجم و ترکیببندی و البته سینما را به خوبی میشناخت پس کمک میکرد. کار بد و خوب را کاملاً می شناخت.
تفاهمی که حاصل شد
وی افزود: یکی از نقاط تفاهم ما به قاببندی مطرح میشود. به ایشان گفتم که مردم شما را سالها در یک زاویه مشخصی دیدهاند؛ حتی قاب سهرخ از شما وجود ندارد. من میخواهم دوربینرودستِ قابهایِ نامتعارف از شما داشته باشم. موافقت کردند اما شیکپوشی و آراستگیشان باید تحت هر شرایطی مراعات میشد. اگر در قید حیات بودند به احتمال زیاد این پروژه چند سال دیگر طول میکشید. به تهنشین شدن ایده در ذهن اعتقاد داشتند. و این تهنشینی ممکن بود یک ساعت یا چند سال طول بکشد.
فرهوشی گفت: طبق روش موردتوافق، پیش رفتیم اما هردو ناراضی شدیم. در جایی از کار مشخص شد که خط ما، یکی نیست. او در برابر دوربین متحرکِ روی دست؛ داستان را پیش میبرد. کار با سلام شروع میشد و فیلم، ادامه پیدا میکرد. ایشان ما را در این فضا هدایت و به مرور خود را افشا میکرد. بعدها متوجه شدیم که این، چیزی نیست که باید باشد. کل گفتگوی آقای غفاری را حذف کردیم. به هر حال ایشان سالها در قالبهای گوناگون گفتگو کرده بودند. گفتیم باید اجازه داد دیگران درباره وی صحبت کنند. پس فرم کاملا عوض شد. در لحظه، بهترین تصمیم ممکن را میگرفت و ورزیدگی این کار را داشت؛ درست مثل فیلمبردار پخش زنده که باید در لحظه، بهترین قاب را ببندد.
از پاسخ او جا خوردم
فرهوشی در ارتباط با دلیل انتخاب عنوان فیلم تصریح کرد: ایشان کتاب شعری دارند به نام دفتر خاطرات حیوانات. من کتاب را خواندم. حیوانات را دوست دارم و درباره حمایت از آنها، چند فیلم ساختهام، برای همین با علاقه من مرتبط بود. کتاب را با شوقوذوق برایم امضا کرد. برایم جالب بود. گفتم انگار خیلی دوستدار حیوانات هستید؟ گفتند اصلاً! یعنی این طور نیست که بخواهم حیوان خانگی داشته باشم. با این حال در کتابش با دقت درباره روحیات حیوانات صحبت میکنند. کتابهایش نوعی روانشناسی تعامل با حیوانات است؛ به خصوص درباره سگ و گربه و پرنده. پس از جواب او؛ جا خوردم. آنجا بود که فهمیدم چه غوغایی در ذهنش به پاست؛ یعنی بدون تجربه عملی؛ یکسری مسائل را در ذهنش تجسم میکند. و برداشتش بسیار به واقعیت نزدیک بود. چند ماه بعد پرسیدم یک بار برای همیشه به من بگویید شغل اصلی شما چیست؟ گفتند شاعرم. اگر منظورت، شغل من در جامعه است؛ مجریام. پرسیدم دوست داشتی چه کاره باشی؟؛ گفت شاعر. دفترشان پر از انار بود. انار برای او نماد شاعرانگی بود.
وی در تشریح بیشتر این موضوع گفت: اولین اسم کار، دفتر خاطرات قائممقام بود چون ابتدا قائممقام دفتر موسیقی بود. این قائممقام ممکن بود امیرکبیر را تداعی کند پس نام را عوض کردیم. سال ۹۹ عنوان دفتر یادداشت غزلساز را انتخاب کردم. به نظرم رسید که مناسبترین عنوان است. البته روحیه کمالگرایی باعث شده بود از این اسم هم رضایت کامل نداشته باشد. حداکثر تلاشم را کردم که طبق میل خودش پیش بروم. سختترین کارم بود. من عنوان را، همان اول انتخاب میکنم تا به من خط بدهد و بتوانم فضاسازی کنم. اسم به من رنگ، تم رنگ و حتی موسیقی میدهد اما در این پروژه، تا روزهای آخر نتوانستم پرونده اسم را ببندم.
فرهوشی گفت: به نویسنده کار گفتم که من دیگر نمیکشم. علت آن بود که در شکل قبلی کار؛ خود آقای غفاری، رفتوآمدهای مکرر میان مشاغل مختلف را روایت میکرد ولی بعد از تغییری که در سال ۹۸ اتفاق افتاد دیگر نمیشد به این روش پیش رفت. سال ۹۹ تصمیم گرفتیم فیلمنامهای تدارک ببینیم که همه ملاحظات را پوشش دهد. یعنی فضایی فراهم آید که بدون روایت خود او، داستان بیان شود و دیگران درباره او صحبت کنند.
وی ادامه داد: وقتی گفتم قصد دارم درباره شما فیلم بسازم؛ گفتند به نظرت وقتشه؟ در گفتگو با ایشان و هنرمندان دیگر بارها گفتهام که برای ساخت این قبیل مستندها، قرار نیست به ۶۰ یا ۷۰ سالگی برسید. این موضوع را کاملاً پذیرفتند. انتقادپذیر بود، دقیق به صحبت شما گوش میکرد و درستترین جواب را میداد. در همه پلانهایی که از او موجود است وی را میبینید که به دقت به حرفها گوش میدهد. مسائل را سرسری نمیگرفت.
استقبال گسترده مخاطبان
وی درباره میزان استقبال از فیلم اضافه کرد: برخلاف انتظار و علیرغم شرایط کرونایی و آغاز ماه مبارک رمضان؛ سالن کاملاً پر شد. استقبال زیاد صرفاً به خاطر کار ما نبود. به خاطر خود علیرضا غفاری و دوستان پرشمار او بود. علیرغم اطلاعرسانی ساده؛ استقبال، گسترده بود. میخواستند یک شاهکار سینمایی ببینند. قرار نبود چنین چیزی باشد. به آقای غفاری هم گفته بودم که هرگز برای جشنواره و اکران و … کار نمیکنم. من نوعی سند تاریخی خلق میکنم. بسیاری از همکاران و آشنایان علیرضا غفاری تصور میکردند که کمالگرایی او دستنیافتنی است اما این گونه نیست، اتفاقاً آقای غفاری بسیار ساده بودند. با درایت تمام و در سایه توجه به اجتماع و طبیعت، ویترینی عالی از خود ساخته بود. همه باید این کار را یاد بگیریم.
بهای تغییرات سریع
فرزاد فرهوشی درباره نسل مجریان و مشاهیر رسانهای دهه ۶۰ گفت: بعد از انقلاب جریان و سبک تازهای رواج پیدا کرد. موج جدید به آدمهای جدید و توانمندی نیاز داشت. امثال آقای غفاری وارد شدند. آنها جامعه را هدایت کردند. از طرفی، خوشحال بودند که با وقوع انقلاب، نظامی چندصد ساله، جای خود را به نظامی نو داده است. از طرف دیگر مسئولیت سنگینی را بر دوش خود احساس میکردند. حکومتی جدید شکل گرفته بود اما هنوز نوپا بود و جزئیات شرایط جدید؛ مبهم بود. شادی انقلاب به پایان نرسیده بود که جنگ شروع شد. مسئولیت این آدمها هم تغییر کرد و بیشتر شد.
وی افزود: در این شرایط؛ ورزیدگی به یکی از مهمترین ابزارهای کار امثال آقای غفاری تبدیل شد. این مستلزم مطالعه و قدرت کنترل عواطف بود. در آن شرایط پرالتهاب؛ با جنگ هفته را به سمت خنداندن و منحرف کردن ذهن و کاهش اضطراب سوق میداد. این شرایط دیگر تکرار نشد. به همین دلیل است که شما امثال آقای پاکدل را در این نوع موقعیت نمیبنید. شرایط تغییرات سریع و عمیق بسیار سخت باعث شد که به حق خود نرسند.
آیا میتوان گفت که بهای این انطباق با تغییرات ناگهانی و عمیق آن است که مشاهیر رسانهای دهه ۶۰ همواره نوعی «رسالت» داشته باشند و نتوانند خودشان باشند؟ فرزاد فرهوشی دراینباره گفت: همانطور که گفتم این شخصیتها در آن شکل و شرایط خاص، موفق بودند اما به حقشان نرسیدن؛ حتی ناامید شدند. احتمالاً به این نتیجه رسیدهاند که ایبابا میخواستیم فلان کار را انجام دهیم اما نشد. شرایط آنها را به سمتی برد. شما تقریباً از سال ۷۲ دیگر آقای قراگوزلو نمیبینید. اتفاقاً میخواستم یکی از قسمتهای این پروژه را به ایشان اختصاص دهم. ایشان شغلی جدید (استاد دانشگاه) و جایگاه اجتماعی بالایی دارند اما مجریگری را به طور کل رها کردند. آقای امیر افشار را هم دیگر نمیبینید. نسل اول در شرایط پرابهام ابتدای انقلاب، فعالیت میکردند. فراز و فرود زیادی داشتند و باید در لحظه، نحوه انجام کار را تغییر میدادند. آنها حتی نمیدانستند دقیقاً در چه قالبی باید برنامه بسازند. ایده اولیه بعد از بالا و پائینهای بسیار پخش میشد. برای مثال اسم اولیه مجموعه چاق و لاغر چیز دیگری بود. ابتدا اسم آن، عملیات سری سوسک سیاه بود و بعد از دردسر بسیاری که ایجاد شد به چاق و لاغر تبدیل شد. در نهایت متوجه شدند که این همه تلاش و زحمت، منجر نشد به آن چیزی که واقعاً منجر نشد.
وی در تشریح بیشتر این موضوع گفت: آقای حیاتی به من گفت که دلم میخواست ادبیات بخوانم و نویسنده شوم. آقای غفاری گوینده خوبی بود اما شما میبینید که شاعری بسیار توانمند است و چه موضوعات مهمی را در جامعه دیده است. آقای پاکدل، بازیگر خوبی است و کاش زودتر بازیگر میشد. او مدیر بسیار خوبی هم هست. سالّها مدیر تئاتر شهر بودند و آنجا را متحول کردند. تغییراتی که او رقم زد در آن زمان، بسیار بزرگ به حساب میآمد.
فرزاد فرهوشی عمدتاً مستندهای بیوگرافی و تاریخی – داستانگونه میسازد. روایتهای او از شخصیتها در طول دورههای طولانی شکل میگیرند. همانطور که میتوان حدس زد این سبک کار با تغییر مستمر همراه است و این موضوع چهبسا به دگرگونی کامل ایده اولیه منجر شود. در مجموع صرف وقت بسیار، در کنار وسواس او به آثارش عمق میبخشد اما این سبک، دشواریهای خاص خود را دارد.
پروژههای دردست انجام
فرهوشی در خاتمه به خبرنگار گسترشنیوز گفت: بعضی وقتها سعی میکنم از کار فاصله بگیرم. در لحظات دشوار کار، حتی ممکن است عصبانی شوم اما دست نگه میدارم و اجازه میدهم تهنشینی اتفاق بیفتد. ساخت اثری مثل آناهیتا ۱۴ سال طول کشید. با دهها نفر صحبت کردم. با دهها نظر مختلف مواجه شدم و درستترین نظرات را پیدا میکردم. واقعاً کار سختی بود.
این کارگردان درباره پروژههای در دست انجام خود اضافه کرد: در سال جدید میخواهم روی چند پروژه تعطیلشده به خاطر کرونا، کار کنم. کار آقای غفاری هم بنا نبود امسال تمام شود. یکی از پروژهها به دکتر مهدی نامدار؛ از بنیانگذاران دانشگاه هنرهای زیبا مربوط میشود. پروژه را سال ۹۴ شروع کردم ولی مرحله پژوهش به خاطر کمبود اطلاعات؛ هنوز تمام نشده است. شاید بتوان پروژه را تا آخر بهار به پایان رساند. همچنین سریالی درباره ولیالله خاکدان ( از پیشگامان طراحی صحنه) در ایران میسازیم. کار در مراحل پایانی است. بعد سراغ قسمت سوم آقای مجری (درباره آقای بابان) میروم. پروژه ۱۰ قسمتی است.
لینک خبر
نظری وجود ندارد